زهر

  • نویسنده : محمد مهدی علی میرزایی
  • بازدید : 4098
  • نگارش شده در : دوشنبه 04 اردیبهشت 96
  • دیدگاه ها : 0

ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق ،

که نامی خوش تر از اینت ندانم .

وگر  هر لحظه  رنگی تازه گیری ،

به غیر از « زهر شیرینت » نخوانم .

تو زهری ، زهر گرم سینه سوزی ،

تو شیرینی ، که شور هستی از تست .

شراب جام خورشیدی ، که جان را

نشاط از تو ، غم از تو ، مستی از تست .

به آسانی ، مرا از من ربودی

درون کوره ی غم آزمودی

دلت آخر به سرگردانیم سوخت

نگاهم را به زیبایی گشودی

بسی گفتند: « دل از عشق برگیر !

که : نیرنگ است  و افسون است و جادوست !»

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم

که این زهر است ، اما ! ...نوشداروست !

چه غم دارم که این زهر تب آلود ،

تنم را در جدایی می گدازد

از آن شادم که در هنگامة درد ؛

غمی شیرین دلم را  می نوازد .

اگر مرگم به نامردی نگیرد ؛

مرا مهرِ تو در دل جاودانی است .

وگر عمرم به ناکامی سرآید ؛

ترا دارم که: مرگم زندگانی است .

دیدگاه ها

دیدگاه شما چیست ؟