اشکال ما آدم ها
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2753
  • یکشنبه 11 شهریور 97

اشکال ما آدم ها

اشکال ما آدمها این است که ؛ هر کدام به روش خود یکدیگر را دوست داریم، گاهی ظالمانه، گاهی خودخواهانه، گاهی مغرورانه، گاهی مالکانه و نیز گاه عمیقاً عاشقانه... و چقدر در راه و روشهای خود در نهایت دوست داشتن قلب یکدیگر را می شکنیم و احساس یکدیگر را جریحه ...

قسمت
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 3175
  • یکشنبه 11 شهریور 97

قسمت

ُشده تقدیر کسی باشی و قسمت نشود؟... سالها گیر کسی باشی و قسمت نشود؟ پشت یک قلب به ظاهر خوش و یک خنده تلخ... شده زنجیر کسی باشی و قسمت نشود؟ در میان تپش آینه پنهان شوی و... روح و تصویر کسی باشی و قسمت نشود؟ شده در اوج جوانی با همین ظاهر شاد... تا گلو پیر کسی باشی و قسمت نشود؟ شده آزاد و رها باشی و1

حافظ
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 3648
  • دوشنبه 25 تیر 97

حافظ

گل در بر و می در کف و معشوق بکامست

سلطان جهانم بچنین روز غلامست

گو شمع میارید در این جمع که امشب

در مجلس ما ماه رُخ دوست تمامست

در مذهب ما باده حلالست ولیکن

بی روی تو ای سرو گل اندام حرامست

گوشم همه بر قول نی و نغمهٔ چنگست

چشمم همه بر لعل لب و گردش جامست

در مجلس ما عطر1

غزل
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2409
  • سه شنبه 12 تیر 97

غزل

بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست 
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست

 

فکر بهبود خود ای دل بکن از جای دگر 
کاندر این شهر، طبیب دل بیماری نیست

 

یارب این شهر  چه شهری است که صد یوسف دل

به کلافی بفروشیم و خریداری نیست


شب به بالین من خسته1

مریض حالی ... محسن چاووشی
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2287
  • یکشنبه 03 تیر 97

مریض حالی ... محسن چاووشی

نه جیک جیک مستانت نه سردی زمستانت

رجوع کن به دستانت

چه روزهای بسیاری که ظلم ها روا کردی

به دستهای بسیاری

شبانه مرد گاری چی به خانه میکشد خود را

اگر که مادیان خسته اگر طناب هم پاره

درون مرد همواره کشیده میشود باری

مریض حالیم خوش نیست نه خواب راحتی دارم

نه مایلم به بیداری1

نیایش
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2367
  • یکشنبه 01 مرداد 96

نیایش

الهی...
دردهایی هست که با هیچ گوشی نمیتوان گفت,,,
گفتنی هایی هست که هیچ قلبی محرم آن نیست,,,
الهی...
تلاشهایی هست که بی مدد تو ثمر نمی بخشد,,,
دعاهایی هست که جز آمین تو اجابت نمی شود,,,
الهی...
قدم های گم شده ای دارم که تنها هدایت گرش تویی,,,
افکار آشفته ای دارم که تنها سامان دهنده اش1

صبر سنگ
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2413
  • چهارشنبه 21 تیر 96

صبر سنگ

روز اول پیش خود گفتم

دیگرش هرگز نخواهم دید

روز دوم باز می گفتم

لیک با اندوه و با تردید

 

روز سوم هم گذشت اما

بر سر پیمان خود بودم

ظلمت زندان مرا می کشت

باز زندانبان خود بودم

 

آن من دیوانۀ عاصی

در درونم های و هو می  کرد

مشت بر دیوارها می کوفت1

سرو
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 4550
  • شنبه 17 تیر 96

سرو

در بیابانی دور

که نروید جز خار

که نتوفد جز باد

که نخیزد جز مرگ

که نجنبد نفسی از نفسی

خفته در خاک کسی

 

زیر یک سنگ کبود

در دل خاک سیاه

میدرخشد دو نگاه

که بناکامی ازین محنت گاه

کرده افسانه هستی کوتاه

 

باز می خندد مهر

باز می تابد ماه

باز هم قافله1

دلاویز ترین
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2999
  • شنبه 17 تیر 96

دلاویز ترین

از دل افروز ترین روز جهان،

خاطره ای با من هست.

به شما ارزانی :

سحری بود و هنوز،

گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود .

گل یاس،

عشق در جان هوا ریخته بود .

من به دیدار سحر می رفتم

نفسم با نفس یاس درآمیخته بود .

***

می گشودم پر و می رفتم و می گفتم : (( های !

بسرای ای دل1

زندگی را نفسی
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2941
  • پنج شنبه 15 تیر 96

زندگی را نفسی

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست

و دلم بس تنگ است

باز هم می‌خندم

آنقدر می‌خندم كه غم از روی رود…!

زندگی باید كرد

گاه با یك گل سرخ

گاه با یك دل تنگ

گاه باید رویید در پس این باران

گاه باید خندید بر غمی بی‌پایان…!!

اشک خدا
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2854
  • چهارشنبه 14 تیر 96

اشک خدا

صدف سینه من عمری
گهر عشق تو پروردست

کس نداند که درین خانه
طفل با دایه چه ها کردست

همه ویرانی و ویرانی
 همه خاموشی و خاموشی

سایه افکنده به روزنها
پیچک خشک فراموشی

روزگاری است درین درگاه
بوی مهر تو نه پیچیدست

روزگاری است که آن فرزند
حال این دایه نپرسیدست

من و آن تلخی و1

غزل
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 5054
  • شنبه 10 تیر 96

غزل

شنیده ام سخنی خوش که پیرکنعان گفت

 فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت

حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر

کنایتی است که از روزگار هجران گفت

فغان که آن مه نامهربان دشمن دوست

 بترک صحبت یاران خود چه آسان گفت

من و مقام رضا و بعد ازین و جور رقیب

که دل به درد تو خو کرد و ترک1

بی همگان بسر شود
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 5708
  • شنبه 10 تیر 96

بی همگان بسر شود

بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود

داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شود


دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو

 گوش طرب به دست تو بی‌تو به سر نمی‌شود


جان ز تو جوش می‌کند دل ز تو نوش می‌کند

 عقل خروش می‌کند بی‌تو به سر1

غزل
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 4008
  • چهارشنبه 07 تیر 96

غزل

امشب از پیش من شیفته دل دور مرو

نور چشم منی، ای چشم مرا نور،مرو

دیگری از نظرم گر برود باکی نیست

تو، که معشوقی و محبوبی و منظور، مرو

خانهٔ ما چو بهشتست به رخسار تو حور

زین بهشت، ار بتوانی، مرو، ای حور، مرو

امشب از نرگس مخمور تو من مست شوم

مست مگذار مرا امشب و مخمور مرو

عاشق1

ماه
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 4080
  • سه شنبه 16 خرداد 96

ماه

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی

آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من می دانم

که تو از دوری خورشید چها می بینی

تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من

سر راحت ننهادی به سر بالینی

هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک

تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

همه در چشمه مهتاب1

شیرین و فرهاد
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2884
  • شنبه 06 خرداد 96

شیرین و فرهاد

مهرورزان زمان های کهن
هرگز از خویش نگفتند سخن
که در آنجا که تویی
برنیاید دگر آواز از من..

ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد

هرچه میل دل دوست بپذیریم به جان 

هرچه جز میل دل او بسپاریم به باد...
آه...
باز این دل سرگشته من

یاد آن قصه ی شیرین افتاد
بیستون بود و تمنای دو1

سکوت
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 3504
  • شنبه 06 خرداد 96

سکوت

سکوت دلا شب ها نمی نالی به زاری 
سر راحت به بالین می گذاری 
تو صاحب درد بودی ناله سر کن 
 خبر از درد بیدردی نداری 
بنال ای دل که رنجت شادمانی است 
بمیر ای دل که مرگت زندگانی است 
میاد آندم که چنگ نغمه سازت 
ز دردی بر نیانگیزد نوایی
میاد آندم که عود1

بوسه
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 3567
  • چهارشنبه 03 خرداد 96

بوسه

شب دو دلداده در آن کوچه ی تنگ

مانده در ظلمت دهلیز خموش

اختران  دوخته  بر منظره ی  چشم

ماه بر بام سراپا شده  گوش !

در میان بود به هنگام وداع

گفتگویی به سکوتی و  به نگاه

    دیده ی    عاشق1

دوستت دارم
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2937
  • یکشنبه 24 اردیبهشت 96

دوستت دارم

« دوستت دارم » را
من دلاویزترین شعر جهان یافته ام
این گل سرخ من است.

دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن
که فشانی بر دوست،
راز خوشیختی هرکس به پراکندن اوست!

در دل مردم عالم – به خدا –
نور1

آتش افروز
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2834
  • یکشنبه 24 اردیبهشت 96

آتش افروز

یکی دیوانه ای آتش برافروخت
در آن هنگامه جان خویش سوخت

همه خاکسترش را باد می برد
وجودش را جهان از یاد می برد

تو همچون آتش ای عشق جانسوز
من آن دیوانه مرد آتش افروز

من آن دیوانه ی آتش پرستم
در این آتش خوشم تا زنده هستم

بزن آتش به عود استخوانم
که بوی عشق برخیزد ز جانم

خوشم با این1

کاروان
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2895
  • پنج شنبه 21 اردیبهشت 96

کاروان

کاروان رفته بود و دیده من
همچنان خیره مانده بود به راه
خنده میزد به درد و رنجم , اشک
شعله میزد به تار و پودم , آه

رفته بودی و رفته بود از دست
عشق و امید زندگانی من
رفته بودی و مانده بود به جا ,
شمع افسرده جوانی من !

شعله ی سینه سوز تنهایی
باز چنگال جانخراش گشود
دل من در لهیب این آتش1

مو
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 5052
  • سه شنبه 19 اردیبهشت 96

مو

به من یک تار مو دادی امانت

 

که بی تو سوز دل با او بگویم

مرا تا یک نفس در سینه باقی ست

امانت دار این یک تار مویم

تو می دانی که در هر تار مویی

ز مو باریک تر صد راز باشد

اگر مو را زبان آشنا نیست

مرا چشم حقیقت باز است

نه پنداری که پیمانی که بستیم

از این یک تار مو1

آغوش امید
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2870
  • سه شنبه 19 اردیبهشت 96

آغوش امید

بوسه ی گرم تو در نومیدی

 

نوش داروی امیدم بخشید

چشم پر مهر تو با من می گفت:

«هیچ نومید به جایی نرسید»

پیش چشمم همه چیز بود سیاه

نا امید از همه چیز و همه کس

سیر از خویش و گریزان از خلق

کرده پیوند به نومیدی و بس

آرزو ها همه تاریک و تباه

سخنم تلخ چراغم1

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2410
  • یکشنبه 17 اردیبهشت 96

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
 تا اشارات نظر نامه رسان من توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
 پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
 حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
 همه جا زمزمه عشق نهان من و توست1

نیایش
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2851
  • یکشنبه 17 اردیبهشت 96

نیایش

خدایا ؛ خداوندگارا
امروزم را به تو میسپارم 
آنرا برایم سرشار از سلامتی، شادی، بهبودی، رشد معنوی، پذیرش کن.

 خدایا
ما را در تکرار غریبانه ی روزهایمان تنها نگذار

خدایا
کمکمان کن روشنی چشم هایمان را در پشت پرده های مه آلود اندوه از دست ندهیم

خدایا
لحظه لحظه های مبهم کودکیم را1

خزان
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 3410
  • شنبه 16 اردیبهشت 96

خزان

در گلستانی ، هنگام خزان
رهگذر بود یکی تازه جوان،
صورتش زیبا ، قامت موزون
چهره اش غمزده از سوز درون
دیدگان دوخته بر جنگل و کوه ،
دلش افسرده ز فرط اندوه
با چمن درد دل آغاز نمود
این چنین لب به سخن باز نمود :
گفت : آن دلبر بی مهر و وفا
دوش می گفت به جمع رفقا:
((در فلان جشن به دامان چمن
هر که1

تولد من
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2967
  • پنج شنبه 14 اردیبهشت 96

تولد من

تولد واژه ای است در پی معنا شدن

 

مفهومی است در تب و تاب رسیدن

تولد گاه بهانه ای ست برای دلتنگ خود شدن

شانه ای ست برای جستجوی خویش

تولد گاهی بهانه ای ست برای یک جمع دوستانه

برای چند لحظه با هم خندیدن

برای خرید یک شاخه گل

برای جاری شدن یک قطره اشک

و کشیدن آهی از سر1

مرگ انسانیت
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2327
  • سه شنبه 12 اردیبهشت 96

مرگ انسانیت

از همان روزی که دست حضرت قابیل 
گشت آلوده به خون حضرت هابیل 
از همان روزی که فرزندان آدم 
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید 
آدمیت مرده بود
گرچه آدم زنده بود 
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند 
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند 1

نیایش
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2793
  • یکشنبه 10 اردیبهشت 96

نیایش

مهربان خــــدایم  
وقتی دلم ناآرام است
می‌دانم جایی از زندگی فراموشت کرده‌ام
نیازمندم به تو
به نگاهت      
به توجهت          
به مهربانیت
من جز تـــــو کسی را ندارم  
جز تـــــو هیچ کس و هیچ چیز آرامم نمی‌کند
یا رفیقَ مَن لا1

نیایش
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2785
  • یکشنبه 10 اردیبهشت 96

نیایش

یا رب !

هنگامی که ثروتم دادی، خوشبختی ام را نگیر.
هنگامی که توانایی ام دادی، عقلم را نگیر.
هنگامی که مقامم دادی، تواضعم را نگیر.

آنگاه که تواضعم دادی ، عزتم را نگیر.
وقتی قدرتم دادی ،عفوم را نگیر .
هنگامی که تندرستی ام دادی، ایمانم را نگیر .

و آنگاه که فراموشت کردم ، فراموشم مکن،

دشت تشنه
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2823
  • یکشنبه 10 اردیبهشت 96

دشت تشنه

تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد
و اشک من ترا بدرود خواهد گفت.
نگاهت تلخ و افسرده است.
دلت را خار خار نا امیدی سخت آزرده است.
غم این نابسامانی همه توش وتوانت را زتن برده است.

تو با خون و عرق این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی.
تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان کن در افتادی.
تو را1

ای عشق ...
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2922
  • دوشنبه 04 اردیبهشت 96

ای عشق ...

ای عشق ٬ شکسته ایم٬ مشکن ما را

این گونه به خاک ره میفکن ما را

ما در تو به چشم دوستی می بینیم

ای دوست مبین به چشم دشمن ما را

ای عشق ٬ پناهگاه پنداشتمت٬

ای چاه نهفته! راه پنداشتمت٬

ای چشم سیاه٬ آه ای چشم سیاه

آتش بودی٬ نگاه پنداشتمت

ای عشق ٬ غم تو سوخت بسیار مرا

آویخت مسیح1

دل تنگ
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2845
  • دوشنبه 04 اردیبهشت 96

دل تنگ

سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ

منشین در پس این بهت گران
 مدران جامه جان را مدران

مکن ای خسته در این بغض درنگ
 دل دیوانه تنها دل تنگ

 

پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است
 قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است

دیدی آن1

چشم تو
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2872
  • دوشنبه 04 اردیبهشت 96

چشم تو

کاش می‌دیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
 می‌تابانی

بال مژگان بلندت را
می‌خوابانی
آه وقتی که  توچشمانت
آن جام لبالب از جان‌دارو را
سوی این تشنه جان سوخته می‌گردانی
موج موسیقی عشق
از دلم می‌گذرد1

زهر
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 4089
  • دوشنبه 04 اردیبهشت 96

زهر

ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق ،

که نامی خوش تر از اینت ندانم .

وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری ،

به غیر از « زهر شیرینت » نخوانم .

تو زهری ، زهر گرم سینه سوزی ،

تو شیرینی ، که شور هستی از تست .

شراب جام1

سال نو
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2766
  • یکشنبه 03 اردیبهشت 96

سال نو

این روز را
باید کمی بهتر و زیباتر
سپری کرد

باید گوشه ای بشینی
و همه چیز را مرور کنی
تمام اتفاقاتِ تلخ و شیرین را...!

شب هایی ک در تاریکی
اشک ریخته ایی...!
اشک هایی بی صدا تا کسی
صدایِ هِق هِق ات را نشنود

روزهایی ک لبخند بر لبت آمد
هرچند کوتاه و زودگذر

زندگی همین است
روزهایِ خوب1

عشق ورزی
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2773
  • یکشنبه 03 اردیبهشت 96

عشق ورزی

عشق ورزیدن خردمندانه و تنفر داشتن ابلهانه است...

در دنیایی که هر روز بیشتر به هم نزدیک می شویم باید بیاموزیم که همدیگر را بپذیریم..

باید یاد بگیریم امکان دارد دیگران حرفهایی بزنند که به مزاج ما خوش نیاید و باید با این حرفها بتوانیم کنار بیاییم...

باید بفهمیم که ما برای با هم زندگی کردند در1

نیایش
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 3070
  • شنبه 02 اردیبهشت 96

نیایش

الهی

 تو را سپاس... 

 تعظیم می کنم به درگاهت ،
 و از تو می خواهم در این سال نو قدرتی به من ارزانی داری 
که دوست بدارم حتی کسی را که دوستم نمی دارد
 و بینشی به من بدهی که هیچ کس را در هیچ شرایطی قضاوت نکنم 
و  به من درکی عطا کن که فراموش نکنم هر1

آخر ای دوست
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2820
  • شنبه 02 اردیبهشت 96

آخر ای دوست

آخر اي دوست نخواهي پرسيد
که دل از دوري رويت چه کشيد
سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده هاي تو به دادش نرسيد
داغ ماتم شد و بر سينه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکيد
آن همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن روي تو سپيد
جان به لب آمده در ظلمت غم
کي به دادم رسي اي صبح اميد
آخر اين عشق مرا خواهد کشت
عاقبت1

نیایش
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2876
  • چهارشنبه 30 فروردین 96

نیایش

خدایا
قسم به لحظه‌ای که دلم را می‌شکنند و جز تو مرهمی نیست

قسم به لحظه‌ای که مرا می‌فروشند و جز تو خریداری نیست

قسم به لحظه‌ای که تنهایم می‌گذارند و جز تو همراهی نیست

قسم به لحظه‌ای که دوستم ندارند و عاشقی جز تو نیست

بارالها
مرهمم باش، خریدارم باش،1

دلخوری ها
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2789
  • چهارشنبه 30 فروردین 96

دلخوری ها

ﺭﻭﯼ ﻭﯾﺘﺮﯾﻦ ﯾﮏ ﮐﺘﺎﺑﻔﺮﻭﺷﯽ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺭﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ:
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﻫﺎ ﺭﺍ..
ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ…
ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ…
ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﺎ "ﮐﻼ‌ﻡ" ﻣﻄﺮﺡ ﮐﻨﯿﺪ
ﻧﻪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﻼ‌ﻡ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﻮﯾﯿﺪ
ﻭﻟﯽ
ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭﺗﺎﻥ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ …
ﻗﺪﺭ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ1

کوچه
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 3438
  • چهارشنبه 30 فروردین 96

کوچه

بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم

شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق ديوانه كه بودم


در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد

باغ صد خاطره خنديد

عطر صد خاطره پيچيد


يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم

پرگشوديم و در آن1

دعا
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 4030
  • یکشنبه 27 فروردین 96

دعا

‌ خدایا
امروز دلم را به تو می سپارم 
دلی که همچون یک دفتر
پر است از غم، دلتنگی
گناه و آرزو

خدای من!
با دستان مهربانت قلمی
 به دست گیر
و به لطف خود
پاک کن گناهانم را
خط بزن غم هایم را
تایید کن آرزوهایم را

و دلی رسم کن
در دفتر دلم به بزرگی دریا

مرگ
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 4938
  • یکشنبه 27 فروردین 96

مرگ

در خانه خود نشسته ام ناگاه
مرگ اید و گویدم ز جا برخیز
این جامه عاریت به دور افکن
وین باده جانگزا به کامت ریز

 آن دور در آن دیار هول انگیز
بی روح فسرده خفته در گورم
لب بر لب من نهاده کژدمها
بازیچه مار و طعمه مورم

در ظلمت نیمه شب که تنها مرگ
بنشسته به روی دخمه ها بیدار
ومانده مار و1

گرگ
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 4087
  • پنج شنبه 24 فروردین 96

گرگ

گفت دانایى که گرگى خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر

... لاجرم جارى است پیکارى بزرگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ

زور بازو چاره این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست

اى بسا انسان رنجور و پریش
سخت پیچیده گلوى گرگ خویش

اى بسا زور آفرین مردِ دلیر
مانده در چنگال گرگ خود اسیر

هرکه1

سرخپوست
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2284
  • پنج شنبه 24 فروردین 96

سرخپوست

سرخ پوست پيری برای کودکش ازحقايق زندگی چنین گفت: در وجود هرانسانی هميشه مبارزه ايی جريان دارد مانند مبارزه دوگرگ که يکی ازگرگها سمبل بديها مثل:  حسد غرور،شهوت، دروغ تکبرو خودخواهی است ودیگری سمبل:مهربانی عشق،اميد،وحقيقت. سخنان پدر،کودک رابه فکر فرو برد،تا اينکه پرسيد :پدر کدام گرگ پيروز ميشود؟1

نیایش
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2142
  • پنج شنبه 24 فروردین 96

نیایش

خدایا
بابت هر شبی که بی شُکر تو سر به بالین گذاشتم
مـــرا ببـــخـش …
و کمک کن تا بفهمم تو
کنار منی
نه روبروی من … !

سیه چشم
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2205
  • چهارشنبه 23 فروردین 96

سیه چشم

سيه چشمي به کار عشق استاد

مرا درس محبت ياد مي داد


مرا از ياد برد آخر ولي من!!!

بجز او عالمي را بردم از ياد

جراحی زیبایی
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2149
  • سه شنبه 22 فروردین 96

جراحی زیبایی

خیلیها فکر می کنند، زشت ترین بخش بدنشان بینی شان است!
بعضیها هم با دهانشان مشکل دارند، فکر می کنند دهانشان خیلی زشت است!
و دیگران زیادی هم شکم بزرگشان، مشکلشان است و زشت شان کرده؛
همه اینها شاید زشت و زیبا باشد،
اما من می گویم:
زشت ترین بخش بدن آدم ها،
"ذهن شان" است؛
ذهن آدم ها،1

دعا
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 3925
  • دوشنبه 21 فروردین 96

دعا

الهی!
دردهایی هست كه با هیچ گوشی نمیتوان گفت

گفتنی‌هایی هست كه هیچ قلبی محرم آن نیست.

تلاش‌هایی هست كه جز به مدد تو ثمر نمی‌بخشد

تغییراتی هست كه جز به تقدیر تو ممكن نیست

دعاهایی هست كه جز به آمین تو اجابت نمی‌شود

قدم‌های گمشده‌ای دارم كه تنها هدایتگرش1

تو بدان این را تنــها تو بدان
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2528
  • یکشنبه 20 فروردین 96

تو بدان این را تنــها تو بدان

همه می پرسند:
- چیست در زمزمه مبهم آب ؟
- چیست در همهمه دلکش بــرگ ؟
- چیست در بازی آن ابر سپید ¸
روی این آبی آرام بلند 
که تو را می برد این گونه  به ژرفای خیال

 

 

"چیست که در خلوت خاموش کبوتر ها ؟
چیست در کوشش بی حاصل موج ؟ 
چیست در1

دست
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 4139
  • یکشنبه 20 فروردین 96

دست

از دل و دیده، گرامی تر هم آیا هست؟
دست،
آری، ز دل و دیده گرامی تر : دست!
زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان،
بی گمان دست گران قدرتر است.
هرچه حاصل کنی از دنیا، دستاوردست!
هرچه اسباب جهان باشد، در روی زمین،
دست دارد همه را زیر نگین!
سلطنت را که شنیدست چنین؟!
شرف دست همین بس که نوشتن با1

دعا
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 3913
  • یکشنبه 20 فروردین 96

دعا

خدایا

نگذارکه ازتو فقط نامت رابدانم 
نگذارکه ازتو تنها 
مشق کردن اسمت را 
بیادداشته باشم 
همواره درمن جاری باش 
همانگونه که خون دررگهایم جاریست 

دعا
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 3951
  • شنبه 19 فروردین 96

دعا

خدایا

همان‌طور که از تو به خاطر نعمت زندگی‌ام سپاسگذاری می‌کنم، 
برای نعمت آدم‌های نازنینی که  در طول این سفر سر راهم قرار داده‌ای نیز ممنونم.
برخی از آن‌ها الهام‌بخش من بودند، 
باعث رشدم شدند، 
مرا به چالش‌ کشیدند، 
دوستم1

دوست
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2162
  • شنبه 19 فروردین 96

دوست

بالاخره در زندگی هر آدمی
یک نفر پیدا می شود که بی مقدمه آمده .. مدتی مانده
قدمی زده و بعد اما بی هوا غیبش زده و رفته
آمدن و ماندن و رفتن آدم ها مهم نیست ..
اینکه بعد از روزی روزگاری، در جمعی حرفی از تو به میان بیاید
آن شخص چگونه توصیفت می کند مهم است
اینکه بعد از گذشت چند سال، چه ذهنیتی از هم1

مرد
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 3446
  • شنبه 19 فروردین 96

مرد

گاهی هم اینجوری فکر کنید بد نیست

اﻭ " ﻣــﺮﺩ " ﺍﺳﺖ
خوابش از تو کوتاهتر و خواب ابدیش از تو طولانی....
آسایش برایش مفهومش آسایش توست پس صبح تا شب درپی آسایشی است که سهمش را ازعشق تو میجوید...اگر آنرا دریابی!!
ﺩستهایش ﺍﺯ ﺗﻮ زبرتر ﻭ ﭘﻬﻦ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ...
 تاحال به دستهایش نگاه کرده ای ؟1

دوستی
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2336
  • پنج شنبه 17 فروردین 96

دوستی

دل من دير زمانی است كه می پندارد :

« دوستی » نيز گلی است ؛

مثل نيلوفر و ناز ،

ساقه ترد ظريفی دارد .

بی گمان سنگدل است آنكه روا می دارد

جان اين ساقه نازك را

دانسته، بيازارد !

در زمينی كه ضمير من و توست ،

از نخستين ديدار ،

هر سخن ، هر رفتار ،

دانه هايی1

نیایش
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2128
  • پنج شنبه 17 فروردین 96

نیایش

پروردگارا... 
چه زشتے هاے فراوانم را که تو پوشاندے
و چه بلاهاے سختـــــ که از من دور کردے ...
 چه بسیار صفات خوب که در من نبود و به مردم باوراندے ...
تو  آبرویم دادے ... مهـــــربانم...
دنیا با جاذبه هاے دروغینش مرا فریفته!
تو را قسم به عزّتت ؛
مبادا شتاب کنے در مجازاتم به1

دعا
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 3926
  • چهارشنبه 16 فروردین 96

دعا

خدایا!

شاد کن دلی را که گرفته و دلتنگ است
بی نیاز کن کسی را که به درگاهت نیازمند است
امیدوار کن کسی را که ناامید به آستانت آمده
بگیر دستانی که اکنون بسوی تو بلند است
مستجاب کن دعای کسی که با اشکهایش تو را صدا می زند
حامی آن دلی باش که تنها شده است
با دستهای مهربانت ، با تمام قدرت و عظمت و1

یاد من باشد فردا دم صبح جور دیگر باشم
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2225
  • چهارشنبه 16 فروردین 96

یاد من باشد فردا دم صبح جور دیگر باشم

یاد من باشد فردا دم صبح

جور دیگر باشم

بد نگویم به هوا، آب ، زمین

مهربان باشم، با مردم شهر

و فراموش کنم، هر چه گذشت

خانه ی دل، بتکانم ازغم

و به دستمالی از جنس گذشت ،

بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل

مشت را باز کنم، تا که دستی گردد

و به لبخندی خوش

دست در دست زمان بگذارم1

خوبی ؟
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2150
  • سه شنبه 15 فروردین 96

خوبی ؟

خوبی؟ از آن سوال های مبهم است.
یعنی از آن   سوال هایی که خیلی مهم است چه کسی آن را بپرسد.
مثلا زیور خانوم، زنِ حسن آقای بقال، وقتی از آدم می پرسد خوبی؟ برایش مهم نیست تو خوبی یا نه. فقط می خواهد چند لحظه تو را معطل کند که حسابی وراندازت کند تا فردا شب که با صغری خانوم مشغول چانه زنی ست، حرفی1

دعا
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 3927
  • سه شنبه 15 فروردین 96

دعا

دعاےامروز
الهی...
براےشانه هاےخسته 
قدری عشق
براےگامهای مانده در
تردیدقدرےعزم 
براےزخمها مرحم
براےاخمها لبخندوبراے
ظلمت جان روشنایےعطا فرما

چشم در راه کسی هستم
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2220
  • دوشنبه 14 فروردین 96

چشم در راه کسی هستم

چشم در راه کسی هستم

کوله بارش بر دوش 

آفتابش در دست

خنده بر لب ، گل به دامن ، پیروز

کوله بارش سرشار از عشق ، امید

آفتابش نوروز

باسلامش ، شادی

در کلامش ، لبخند

از نفس هایش گُل می بارد

با قدم هایش گُل می کارد

مهربان ، زیبا ، دوست

روح هستی با اوست 

قصه1

تو
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 5046
  • دوشنبه 14 فروردین 96

تو

تو باشرافتی اگر…
آبروی دیگران را مانند آبروی خودت محترم بدانی.
تو آزادی، اگر…خودت را کنترل کنی، نه دیگران را
تو مهربانی، اگر…وقتی دیگران مرتکب اشتباهی میشوند، آنها را ببخشی.
تو شادی، اگر…
گُلی را ببینی و بخاطر زیباییش خدا را شکر کنی.
تو ثروتمندی، اگر…بیش از1

نیایش
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2121
  • دوشنبه 14 فروردین 96

نیایش

خداوندا...
همان گونه که چشم هایمان را از خواب بیدار کردی...
قلب های ما را از غفلت بیدار کن...
و همان گونه که جهان را به نور صبح منور گرداندی...
زندگی مان را به نور هدایت منور بگردان...
خداوندا...
بنویس برای ما پاک شدن گناهان و پوشش عیوب و نرمی قلوب و بر طرف شدن غم ها و آسان شدن کارها را...1

فرزند
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2106
  • یکشنبه 13 فروردین 96

فرزند

بزرگترین اکتشاف برای من این بود که فهمیدم فرزندم یک مهمان است در خانه ام و روزی از خانه ام می رود.

روزها با سرعت عجیبی میگذرد و او به زودی از من جدا میشود...

به خودم گفتم: کدام مهمتر است؟ نظم خانه یا اینکه فرزندم به خوبی از من یاد کند؟

 کدام مهمتر است.خانه یا اخلاق و روحیه و حسن تربیت1

بادکنک
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2121
  • یکشنبه 13 فروردین 96

بادکنک

شكسپیر می گه: اگه یه روزی فرزندی داشته باشم،بیشتر از هر اسباب بازی دیگه ای براش بادكنك می خرم. بازی با بادكنك خیلی چیزها رو به بچه یاد میده. بهش یاد میده كه باید بزرگ باشه اما سبك، تا بتونه بالاتر بره. بهش یاد میده كه چیزای دوست داشتنی میتونن توی یه لحظه، حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین1

نیایش
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2083
  • یکشنبه 13 فروردین 96

نیایش

پروردگارا...

بار دیگر شب رسید و من بندگی کردن را نیاموختم.
می دانم خدایی را بر عکس من که بندگی را نمی آموزم خوب میدانی.
اگر تا بدینجا خطایی کرده ام از کوچکی من است. آن را بگذار به پای نادانیم.
خداوندا 
توبه مرا امشب بپذیر کمک کن فردایی جدید بسازم.

ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺜﺒﺖ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯿﻢ
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2126
  • پنج شنبه 10 فروردین 96

ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺜﺒﺖ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯿﻢ

ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺜﺒﺖ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯿﻢ 
.
ﻧﮕﻮ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺰﺍﺣﻤﺘﺎﻥ ﺷﺪﻡ !
ﺑﮕﻮ : ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﻗﺘﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﺪ ﻣﺘﺸﮑﺮﻡ !
.
ﻧﮕﻮ : ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ !
ﺑﮕﻮ : ﺩﺭ ﻓﺮﺻﺘﻰ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ !
.
ﻧﮕﻮ : ﺧﺪﺍ ﺑﺪ ﻧﺪﻩ !
ﺑﮕﻮ : ﺧﺪﺍ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﺪﻩ !

ﻧﮕﻮ : ﻗﺎﺑﻞ ﻧﺪﺍﺭﻩ !
ﺑﮕﻮ : ﻫﺪﯾﻪ ﺍﻯ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ !
.
ﻧﮕﻮ1

سن
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 5120
  • پنج شنبه 10 فروردین 96

سن

بالا رفتن سن حتمی است...
اما اینکه روان تو پیر شود بستگی به خودت دارد!

زندگی را ورق بزن...!
استکان استکان چای را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش.

مبادا،مبادا. . . !
زندگی را دست نخورده برای مرگ بگذاری دوست من

پایان آدمیزاد ....
نه از دست دادن معشوق است!
 نه رفتن یار!
نه تنهایی!
هیچ1

بهشت
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2318
  • پنج شنبه 10 فروردین 96

بهشت

زمین بهشت مى شود 
روزى که مردم بفهمند
هیچ چیز گناه نیست 
جزحق مردم
هیچ چیز ثواب نیست جز
 خدمت به دیگران
هیچ کس اسطوره نیست
 الا درمهربانى وانسانیت
هیچ دینى
 با ارزش تر ازانسانیت نیست...

دعا
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 4091
  • چهارشنبه 09 فروردین 96

دعا

پروردگارا

آرامشم را 
ميان پيچ و خم زندگی ای که
خود رقم زده ام گم کرده ام
آرامم کن 
راهنمايم باش 
و ايمانم را قوی کن 

گاهی
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2284
  • چهارشنبه 09 فروردین 96

گاهی

مکث را تمرین کن.
گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم . . .‌
گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش میکنیم . . .
گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم . . .
گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم . . .
گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامش میدیم . . .
گاهی میشه1

جرات
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2252
  • چهارشنبه 09 فروردین 96

جرات

وقتی به نظر می‌رسد زندگی به زمینت می‌زند،

جرأت کن و با زندگی بستیز…

وقتی احساس خستگی می‌کنی، جرأت کن و به راهت ادامه بده…

وقتی زمانه سخت می‌شود، جرأت کن و از آن سخت‌تر شو…

وقتی عشق آزارت می‌دهد، جرأت کن و دوباره عاشق شو…

وقتی1

دعا
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 4170
  • سه شنبه 08 فروردین 96

دعا

خدای مهربانم ...


ترسهای بی امانم را بگیر....
آشوبهای قلبم را آرام کن...
و بگذار بدانم آنچه پیش می آید بهترین چیزیست که تو برایم خواسته ایی...
خدایا دل به مهر تو داده ام و سر بر آستان تو دارم..
مرا از من خویش رها ساز و به خودم باز رسان...
و بگشای چشمانم را به روی معجزات بیشمارت که سخت1

تجربه
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2261
  • سه شنبه 08 فروردین 96

تجربه

زمان زیادی گذشت ....
فهميدم هميشه اونى كه ميخواى نميشه...!
فهميدم هركسى كه باهاته الزاماً  "دوستت"  نيست!
فهميدم كسى كه تو نگاه اول ازش بدت مياد يه روزى ميشه صميمى ترين دوستت و بلعكس... !
فهميدم كه بى تفاوتى بزرگ ترين انتقامه...
تنفر يه نوع عشقه ... 
دلخورى و ناراحتى1

نیایش
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2174
  • سه شنبه 08 فروردین 96

نیایش

خداوندا

مرا وســـیله صلح خود روی زمین قرار بده
تا هرجا كه نفرت است ، عشق درو كنم .
و هر جا آسيب است ، عفو .
و هر جا شك است ، ايمان .
و هر جا نوميدي است ، اميد .
و هر جا تاريكي است ،  نور .
و هر جا غم است ، سرور .
اي پروردگار عالم به من لطف كن تا بيشتر در پي تسكين بخشيدن باشم ، تا1

تنهایی
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2253
  • دوشنبه 07 فروردین 96

تنهایی

یــــک وقتهـــايی بـــاید ..
دست برداشت از دوست داشتن های احمقانه ..
از عادت های مزخرف 
وابستگی های دور از عقل 
دست برداشت ورهایشان کرد همانجا 
لابه لای صفحات کتاب زندگی
رهایشان کرد تا گم شوند میان روزمرگی هایت 
یک وقتهایی ..
باید عبور1

روز بد
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2322
  • دوشنبه 07 فروردین 96

روز بد

دوستان جانم
هر وقت روز بدی را تجربه میکنید و انگار تمام اتفاق های آن روزتان بر خلاف میل شماست این را فراموش نکنید که
هیچکس به شما وعده نداده است که زندگی شما بدون مشکل خواهد بود!

بدون روزهای سخت ، شما هیچوقت قدر روزهای خوب رو نمیدونید!
یک نفس عمیق بکشید، و به خود بگویید
این فقط یک روز بد1

دوستان خوب
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2317
  • دوشنبه 07 فروردین 96

دوستان خوب

بعضی آدمها دنيارو زيباميکنند
آدمايي که هروقت ازشون بپرسی چطوري؟
ميگن با تو حاااالم عاااالیه!!!
وقتی بهشون زنگ میزنی وبیدارشون میکنی !
میگن بیداربودم !!! 
یا میگن خوب شد زنگ زدی...
وقتي ميبينن يه گنجشک داره رو زمين غذا ميخوره راهشون روکج ميکنن که اون نپره.
اگه يخم بزنن،دستتو ول نميکنن1

نیایش
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 3300
  • یکشنبه 06 فروردین 96

نیایش

خدایا

بیاموز به من که لحظه ها در گذرند
بیاموز به من که هیچ حالتی پایدار نیست

که میگذرد....اگر در سختی ام
اگر دلتنگم

و در تمام این لحظه ها تو در کنار منی
به من آگاهی بده تا پذیرا باشم هر لحظه ایی را که میگذرد

و نشانم بده راه را تا سهم خود را به انجام برسانم
از نیروی بی پایانت بی1

خوب بودن
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2438
  • یکشنبه 06 فروردین 96

خوب بودن

خوب بودن زیاد سخت نیست، کافیست مهربانی کنی. 

زبانت که نیش نداشته باشد و کسی را نرنجاند ، همین خوبیست. وقتی برای همه خیر بخواهی همین خوبیست. وقتی محبت بی منت باشد، وقتی عشق بورزی، وقتی زیبایی اشخاص را ببینی، وقتی خوبی هایشان را ببینی، همین خوبیست.
مهم نیست که آدم ها چگونه اند، مهم نیست جواب1

حال دل
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2554
  • شنبه 05 فروردین 96

حال دل

همه چیز بستگی به حال و هوای دلت دارد اگر حال دلت خوب باشد؛ 

هوا آنقدرا هم آلوده نیست؛ از پس اجاره خانه هم می‌شود برآمد؛ و بیماری عزیزت کمتر آزارت می‌دهد
 و با یک دعا، ته دلت قرص می‌شود و آرام می‌گیری.. 

اگر حال دلت خوب باشد، فکر پریشانی طوفان دیشب آزارت1

الگو
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2584
  • شنبه 05 فروردین 96

الگو

"الگوی زیبایی برای دیگران باش"
سعی کن کسی که تو را می بیند، آرزو کند مثل تو باشد
از ایمان سخن نگو!
بگذار از نوری که بر چهره داری، آن را احساس کند.
از عقیده برایش نگو!
بگذار با پایبندی تو آن را بپذیرد.
از عبادت برایش نگو!
بگذار آن را جلوی چشمش ببیند.
از اخلاق برایش نگو!
بگذار آن1

سال نو
  • محمد مهدی علی میرزایی
  • 2498
  • شنبه 28 اسفند 95

سال نو

روزهای رفته ی سال را ورق میزنم .......
چه خاطراتی که زنده نمی شوند.......
چه روزهاکه دلم میخواست تا ابد تمام نشوند
وچه روزهاکه هر ثانیه اش یک سال زمان می برد.......
چه فکرها که آرامم کرد و چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود.......
چه لبخندهاکه بی اختیار برلبانم نقش بست و چه اشک هاکه بی اراده از1